چه روزگار ِ غریبی؟
هزار پ ا ر ه
پ ار ه هزار
چه روزگار ِ غریبی
چه روز گار ِ غریبی
فواره های غمم
سرم بریده به بغداد
دلم ش ک س ته ی صیاد وصید و هر چه بادا باد !
چه سر کشان ِ مهاجهم
چه خونخواره منم !
هزار پاره
پاره
پاره هزار
*****
کوچ? کوکنار
قرار بود که عاشق شویم هر دو بهم
کنار کوچ? کوکنار
را? ابریشم
در ازدحام ِ ترافیک
جاد? تاراج
" زمینی را که خدا به قابیل داد "
و سوز ِ خاطر? نوجوانیم که نماند
به برگ های کتاب
قرار بود که عاشق شویم هر دوبهم
در این کویر ِ سترون
خانه خان? غم
که مهر و ماه به تاراج می رود شب و روز
ز آشیان? من
قرار بود که عاشق شویم هردو بهم
*******
تصویر صدا
تصویر آن صدای تو
برقاب سینه ام
پنهان زدیده ام
مشکل حکایتی ست
مهر ِبریده ازآن ماه
ماهی رمیده سراپا
از زورق خدا
ما مانده ایم و شب
تصویرآن صدا
آنسوی آب ها
نفرین عشق
پری کوچک دریا
عروس ِ ماهی ها
بلوغ دولت عشق تو سر فرازم کرد
و پشت کوچه بن بست را در آبگینه شکست
وما به یاوه تردید
حماسه می گفتیم
و بر دروغ بزرگ سلام می کردیم
و عشق را نفرین !
************
به خالد حسینی و رمان" کاغذ پران باز"
طلوع صدا
طلوع صدا ی تو در من
ستاره باران شد
به دار رفت و رفیق سر بداران شد
خوابت حلال باد !
حلال کردی این خواب خوش بر من
در امتداد فصل های سرد و عبث
و باغ های سرخ و سپید
طلوع صدای تو در من
حضور حافظه بود
شهادت معنی بر کتاب فاجعه بود
دریغ و درد
دریغ ودرد
چه سا ل ها که به تلخی گریسته بودم